می تونی تصور کنی همون شلوار کوتاهی رو پوشیدم که گفته بودی نپوش‏ ....

می تونی تصور کنی همون کابشن قرمز جیغ رو پوشیدم که ازش بدت میومد با همون روسری که .....

می تونی تصور کنی فاصله ی صورت ما کمتر از همیشه شده و با این حال من دیگه کلافه و دستپاچه نیستم .....

می تونی تصور کنی پای چپمو انداختم رو پای راستم .....

می تونی تصور کنی دست راستمو گذاشتم زیر چونه ام یه جوری که سرم خم شده به سمت چپ .....

می توی تصور کنی که آروم نشستم و دارم از پشت شیشه ی خیس بیرون رو نگاه می کنم ....

می تونی تصور کنی که دیگه ذوق زده نمی گم : بارون ......

می تونم تصور کنم جامون عوض شده حالا تویی که از رفتار من جا خوردی ....

می تونم تصور کنم بازم اون احساس برتری داره از پا درت میاره ....

می تونم تصور کنم اینبار تویی که از حرف زدن میترسی ....

می تونم تصور کنم انگوشت اشارت رو میذاری رو لبام و می گی : العان هیچی نگو ... می دونی که هیچوقت هیچ دونفری پیدا نمیشن که به این اندازه عاشق باشن .... بذار بعد حرف می زنیم ....یه خورده عصبی به نظر میای ....

می تونم تصور کنی عصبی هستی چون می دونی من نیستم .....

حالا می تونی تصور کنی منم همون انگوشتم رو بالا می گیرم و می گم :  آ. آ. آ .

می تونم تصور کنم بار آخره که می بینمت ....

اما  ....  اما ایندفعه دیگه بیخیال ....

رو صندلی جابه جا میشم .....

حالا می تونی تصور کنی که می گم :

دیگر گفتن دوستت ندارم برایم مشکل نیست !!!!!!

*^*^*^*^*^*^*^*^*^

هی امشب یادت نره ستاره ها رو بشماری ....

یکی بهشون اضافه شده ....

بشمار .....

ستاره ای که با من شریک شدی ماله خودت ....

من دیگه ستاره تو رو نمی خوام ....

ببین .....

ماه تک و تنها اوفتاده یه گوشه .....

امشب می خوام داد بزنم :

ماه من

سلام ...