چه عمريست غريبانه فراموش توام باز مشتاق تو و گرمي آغوش توام باورم نيست که بيگانه شدي با من و من همچو يک خاطره ي کهنه فراموش توام ............بيراهه رفته بودم آن شب دستم را گرفته بود و مي كشيد زين بعد همه عمرم را بيراهه خواهم رفت ....سلام.......خوبيد...خوشيد...ممنون سرزديدخوشحال كرديد...اميدوارهميشه شادواسموني باشي..وبلاگ ريبا...اين جورنوشت دوست دارم.........اسموني باشي...