....
هميشه تمام قصه ها همين طور تمام مي شوند، گيرم نويسنده ياراوي نخواسته باشد تا آخر داستان را تعريف كند..هميشه آخرين روز& آخرين ساعت، آخرين لحظه ي انتظار به نا اميدي ختم مي شود...
نمي دانم فلسفه ي اين نوع اختتام چيست...اما اين را خوب مي دانم، كه به ناچار، به نداشتن، نرسيدن، نشدن، نبودن عادت مي كنيم....
عادت مي كنيم...
ايده جون سلام
اگه امكان داشت تو آپ هاي بعديت ( در صورت امكان ) آهنگ وبلاگت رو از جيپسي كينگ بزار
به قول مهسا شاد باشي
سلام شادي جونوبلاگ نو مفاركمن يه مدتي نبودم و نمي تونستم به وبلاگ نازت سر بزنم ببخشييييدمن آپمكمكم كن مشكلا حل شه
اين ميهن بلاگم جالبه ها!!
مرسيباباييييييييييييييييييي
تنها شبي شنيدم
ملائكي از ني نوا گريه آمدند
گفتند : قول علاقه همان و كيفر كلمات ... همان
" فريادي و ديگر هيچ
چرا که اميد آنچنان توانا نيست
که پا بر سر يأس بتواند نهاد
... "
بکش مـا را شهـامـت کـن مرا از غصه راحـت کن
شدم انگوشت نماي خلق مرا تـو درس عبرت کن
من آن خاموشه خاموشم که با شـادي نمي جوشم
نـــدارم هيچ گنـاهـــي جز که از تو چشـم نميپوشــم
salam webe khoobi dari
ghashange
montazeretam
.....
lahzehat khakestary
چند روزه که دارم وحشتناک بي خوابي ميکشم و با بدبختي هر چه تمام خودمو غرق اين درسهاي لعنتي کردم..........ايده يک هفته ست اين بغض سمج عوضي راحتم نمي ذاره ....دارم خودمو گم مي کنم.......دارم مثل احمقا خودمو گول ميزنم.....حالا بعد از بيخوابي شب قبل ........بعد از دادن امتحانم ........جلوي مانيتور نشستمو ..........با خوندن دونه دونه ي واژه هات اشک ريختم.......نه براي تو ......براي خودم ....منم اين حس لعنتي نفرت انگيز و ميشناسم.........بعضي وقتها فکر مي کنم کلآ اگه مرکز عاطفي وجودمو تعطيل کنم ..........اوضاع بهتر از ايني که هست بشه........حداقل ديگه از خودم به خاطر حماقتهام متنفر نميشم.........حداقل فکر نمي کنم شدم يک اسباب بازي بي مصرف.........
اين هم از اطلاع رساني!
وبلاگم به روز شد!تاريخ به روز رساني:در ساعت 23:35 روز دوشنبه، 2 بهمن، 1385
ناراحت نباش گم!
دوباره از اول شروع كن و ادامه بده!
در عوض يه بار تجربه داري!
سلام عزيزم
چه ضد حالي خوردي ها!
نازيييييييييي
دلم سوخت