مارش ِ 8 مارچ بدون ِ آرایش (نظامی/غیر نظامی) نواخته شد.
ازمادرانمان که بازتاب ِ مادران ِ دردکشیده یشان بودند آموخته ایم!
آمخته ایم زنده ایم تا وجودمان زندگی بخش باشد!
آموخته ایم زنده ایم تا شیره ی وجودمان چون شهد ِ حیات نوشیده شود!
آموخته ایم دَم برنیاوریم و افتخارمان باشد که شمعی خاموش بوده ایم!
افتخارمان باشد که اگر بناست لذت شمع بودن را به قیمت سوختن بال ِ پروانه درک کنیم همان بهتر که خاموشی گزینیم ...!
غافل شدیم از آنکه ندید پروانه این سوخته شمع ِ خاموش را و دیگر نه پروانه ماند و نه حتی پاره ای از ما ...!
انس گرفتیم با تحقیر و توهین و ذهن محتاجمان برای فرار از سرخوردگی نام ِ گذشت و ایثار و عشق بر گناه ِ ندید گرفتن خود گذاشت ....!
از مادرانمان آموخته ایم، زن ضعیفه ای بود که حقیر هم شد !...!
بعضی چیزا رو نمیتونم درک کنم .... از کی تا حالا عمده ترین مشکل ما زنهای ایرانی حجاب شده ...؟ از نظر من 8 مارس یه روز ِ مقدس ِ .... کاش مشکلات ِ اصلی رو دنبال میکردیم نه فقط راحت طلبی و این نو آزادی رو ...!
الناز مینویسه:
از اولین ساعات صبح خیابانهای منتهی به مجلس تحت شدیدترین تدابیر امنیتی قرار دارد. ایستگاههای مترو بهارستان و ملت بسته شده و شب گذشته تعدادی از معلمان را دستگیر کردهاند.
ساعت 1:30
میرسم جلوی مجلس، میان حلقهی معلمان باقی مانده از تجمع 2 هزار نفری صبح. میگویند ماموران نیروی انتظامی پای یکی از معلمان زن را شکستهاند و هنوز آنها حاضر نیستند، محوطهی جلوی درب شمالی مجلس را ترک کنند.
رفتار پلیس با معلمان که 90 درصدشان زن هستند، بسیار زشت و توهینآمیز است. فرماندهشان با لحن بسیار زنندهای به معلمان گوشزد میکند: "تا ساعت 2 عدهای فیمینیست (منظورش همان فمنیست است) که اعتقاد دارند، حتا حقوق معلمان را هم ندهید و تمام حقوق را فقط باید به زنان بدهید، میخواهند اینجا تجمع کنند. بروید زودتر که قاطی آنها دستگیر نشوید."
از طرف دیگر هم به من و چند نفر دیگر از بچهها اخطار میدهد، چون معلم نیستیم آنجا ترک کنیم. هنوز تعدادمان زیاد نشده و میگوییم برای برای گرفتن وقت از نمایندهها آمدهایم. میگوید وقت را جلوی درب شرقی میدهند و اضافه میکند من که میدانم برای چی آمدهاید اینجا! ناچار به سمت شرق حرکت می کنیم در حالیکه بر ماموران انتظامی جلوی درب شمالی اضافه می شود. یک عدهی زیادی از ماموران را هم میفرستند داخل مجلس که نمیفهمیم چرا.
ساعت 2
رفته رفته جمعیت زیاد و بالاتر از ایستگاه مترو بهارستان تجمعی ایجاد میشود. چون مسیرهای منتهی به درب شمالی مجلس کاملن مسدود است. تعدادی از معلمان زن هم به ما پیوستهاند. آمادهی بیرون آوردن پلاکاردها میشویم که نیروی انتظامی به جمعیت یورش میآورد.
کم نیستیم. 500 تا 700 نفر که با توجه به سرکوبها و بازداشتهای اخیر خیلی خوب است. اما مسئله اینجاست که تعداد نیروهای امنیتی، اطلاعاتی و انتظامی خیلی بیشتر است.
نیروهای لباس شخصی همه جا هستند. یا عکس میگیرند یا با بیسیم مشخصات میدهند. نیروی انتظامی هم مثل همیشه وحشیانه مردم را میزند. چند نفر را توی جوی آب هل میدهند. چند نفر را بازداشت و دوربین عکاسان را ضبط میکنند.
به مردمی که از ایستگاه مترو بیرون آمدهاند، اجازه ورود به خیابان نمیدهند و دوباره جمعیت را به به داخل ایستگاه هل میدهند. بینصیب نمیمانم. هلم میدهند داخل ایستگاه که گورت را از اینجا گم کن. اعتراض میکنم که همین حالا از مترو بیرون آمدهام و دارم راه خودم را میروم. میگوید: "تا کیفت را ازت نگرفتم و نزدم توی گوشت برو!"
بین جمعیت شهلا انتصاری را میبینم. روی سکویی ایستاده خسته و شکسته. پوستش تیرهتر شده و با صدای گرفتهاش به ماموران نیروی انتظامی التماس میکند که درگیری پیش نیاورند و کسی را نزنند. انگار یاسین بخوانی زیر گوش خر. لگدها و باتومهایشان را محکمتر فرود میآورند.
به طرف شهلا میدوم و اسمش را فریاد میزنم. کسی با لگد میکوبد به کمرم و فحش میدهد. برای رسیدن به شهلا حاضرم کتک بخورم و به راهم خلاف حرکت جمعیت ادامه میدهم. پیش از اینکه برسم یک مامور لباس شخصی میبردش و گمش میکنم.
ساعت 2:45
ماموران نیروی انتظامی جمعیت را که حالا به بیشتر از 1000 نفر رسیده تا میدان بهارستان دنبال میکنند با باتوم و همراهی میکنند با لگد و فحش. عدهای برای در امان ماندن از خشونت پلیس به پاساژی پناه میبرند. پاساژ راه در رو ندارد. با خشونت و پس از درگیری دستگیرشان میکنند. وانهای سفید کنار خیابان منتظرند. پر میشوند و میروند. به کجا معلوم نیست.
جمعیت پراکنده شده. عدهای بالای میدان، عدهای زیر مجسمه و عدهای پایین میدان. خبر میرسد عدهای هم جلوی مجلس ایستادهاند.
خشایار دیهیمی، بابک احمدی، عبدالله مومنی، فیروزه مهاجر، مینو مرتاضی لنگرودی و فاطمه گوارایی را میبینم. مینو و فاطمه را که دیشب آزاد شدهاند بغل میکنم و میبوسم. پلیس حسابی آنها را زده. مینو مرتاضی نمیتواند درست راه برود و مرتب اسمم را صدا میکند: "بچهها را ببر. پسرهایم را ببر. دخترهایم را ببر."
با فیروزه راه میافتیم ببینیم چند نفر بازداشت شدهاند و چه کسانی هستند. به بهانهی خریدن بلیط اتوبوس کنار یکی از وانها که چند نفر تویشان هستند، میرویم. گردن میکشم داخل وان. نمیشناسم هیچکدام را. زنان پلیس را دوباره آوردهاند و نیروهای تازهی زرهپوش.
قصد ایجاد رعب و وحشت دارند. درگیریهای پراکنده همچنان ادامه دارد. میزنند و بازداشت میکنند. وانها پر میشوند و میروند.
پلیس به عابران کنجکاو میگوید: " این کثافتها (اشاره به زنان) میخوان حجابشون رو برداند. همهشون فاحشهان. هیچکدوم شوهر ندارند. میخوان فساد رو رواج بدن." و اینطوری کتک خوردن زن میانسالی را توجیه میکند.
ساعت 3:30
موتور سوارهای مشکوک، آدمهای مشکوک. اینقدر میدان را دور زدهایم که کاملن تابلو شدهایم. میخواهم برگردم ایستگاه مترو بهارستان. فیروزه نمیگذارد. میگویم باور کن میروم خانه. نمیگذارد. دربست میگیرد و به زور سوار ماشینم میکند.
جمعیت پراکنده شده. اما هنوز فضا ملتهب است و ناآرام. مردم در جوش و خروشند. چیزی در هوا موج میزند از جنس یک اتفاق.
زنستان هم نوشت:
ژیلا بنی یعقوب یکی از سه زنی که هنوز در بازداشت به سر می برد، دقایقی پیش از زندان اوین با قرار کفالت آزاد شد.از سی و سه زن بازداشت شده در تجمع مسالمت آمیز مقابل دادگاه انقلاب، تنها محبوبه عباسقلی زاده و شادی صدر هنوز در بازداشت به سر می برند.
اخبار آزادیِ نگار اسدزاده رو هم میتونین از 8 مارس بخونین.
یه نگاه به عکس ِ پایین بندازین!
گارگرانِ جایگاه بدون ِ هیچ توقعی حهت ِ معلولین و بانوان اقدام به سوخت گیری خواهند نمود.
!.............!
کسوف هم آرشیوی از زنان ِ بازداشت شده در گفتگوی مسالمت آمیز تهیه کرده.
عکسهای تعدادی از زنان بازداشت شده در تجمع مسالمت آمیز امروز صبح مقابل دادگاه انقلاب- بخش اول
March 04, 2007
Asie Amini - آسیه امینی
Parastoo Dokouhaki - پرستو دوکوهکی
Elnaz Ansari - الناز انصاری
Soosan Tahmasbi - سوسن طهماسبی
Zara Amjadian - زارا امجدیان
Jelve Javaheri - جلوه جواهری
Parvin Ardalan - پروین اردلان
Nasrin Afzali - نسرین افضلی
Mahboobeh Abasgholizadeh - محبوبه عباسقلیزاده
Zeinab Peighambarzadeh - زینب پیغمبرزاده
Maryam Mirza - مریم میرزا
از فریده انتصاری،ناهید انتصاری، ساقی لقاییٰ، سارا لقایی، مهناز محمدی،سارا ایمانیان هنوز عکسی پیدا نکرده ام. اگر عکسی پیدا کردم اضافه خواهم کرد.
بخش دوم رو توی کسوف دنبال کنین.
از اینجا و اینجا هم میتونین آخرین اخبار رو به دست بیارین. که من چودم چون با خیلیهاش موافق نیستم توی وبلاگ نمیذارم.
مشکلات ی ما اساسی تر از حجاب ِ اجباری یا آپارتاید ِ جنسی ِ!
اصل رو ول کردیم فرع رو چسبیدیم ...!
و بد تر از اون اینکه :
حق ماست اما ....
نه خارج از شعار و حرف....!!!!!
آرشیو در بخش ِ Spacial Days