• وبلاگ : (¯`·.¤* دخترونه *¤.·´¯)
  • يادداشت : تلگراف و يلدا بازي
  • نظرات : 0 خصوصي ، 21 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     

    مرسي از دعوتت جيگر

    خانومي من قبلا يه جا ديگه اعترافيدم

    برات ميفرستم

    فداي تو

    ببخشيد دير اومدم

    حال درستي نداشتم

    قربونت

    فعلا

    سلام ايده جونممممممم

    چطوري خانومي ؟

    خوش ميگذره ؟

    داستانت كه خيلي توپ بود جيگر

    اعترافات هم همينطور ..... كلي حال كردم

    بعد از آن ديوانگي ها ‚ اي دريغ
    باورم نايد که عاقل گشته ام
    گوييا او مرده در من کاينچنين
    خسته و خاموش و باطل گشته ام
    هر دم از ايينه مي پرسم ملول
    چيستم ديگر بچشمت چيستم ؟
    ليک در اينه مي بينم که واي
    سايه اي هم زانچه بودم و نيستم
    همچو آن رقاصه هندو بناز
    پاي ميکوبم ولي بر گور خويش
    وه که با صد حسرت اين ويرانه را
    روشني بخشيده ام از نور خويش
    ره نميجويم بسوي شهر روز
    بيگمان در قعر گوري خفته ام
    گوهري دارم ولي آن را ز بيم
    در دل مردابها بنهفته ام
    مي روم ... اما نميپرسم ز خويش
    ره کجا ... ؟ منزل کجا ...؟ مقصود چيست ؟

    خوب بوووووووووووووووووووووووود

    سلام عزيزم

    همه رو خوندم

    خدا نكشه تو رو با اين شيطوني هات

    بوسسس

    راستي قالب خوشگلت مبارك.........
    هيييييييييي...........خجالت نمي كشي با 6465 نفر مي ري ددر .........دختر بد...........

    سلام

    متنهات خيلي باحال بودن خوشمان آمد

    راستي خدايش استعداد داري توي نوشنتن(مركز كشف استعدادهاي نوشتن وبلاگها)

    واقعاً اخبار دست اول بود بايد بگي اخبارتو بزارن توي تيتر اول روزنامه ها

    در كل وبلاگ جالبي داريد موفق باشيد

    دستتون درد نكنه كه بي ذكر منبع اينور و اونور چيز نوشتي!

    سلام. بسي لذت برديم از خواندن وبنوشته هاي شما.

    از داستان كوتاهتان و اعترافاتتان.

    آره كاش بتوني بنويسي...ولي قرار باشه از همه بدت بياد مي موني تو خماري نوشتن چنين آرزويي...ما كه تو كلاسمون داشتيم چنين پسري رو،فقط عرف اينه كه يه پسر نمي آد تعريف يه پسر ديگه رو تو وبلاگش بكنه..ممكنه بگن طرف مشكوك مي زنه..اين كار دخترهاس...دختريي كه بكشيشون راستشو نمي گن و وقتي مي گن كه فايده اي نداره و كار از كار گذشته!!

    هربار قلم رقصيد
    از سايه خود ترسيد ...

    باور نمي کند دل من مرگ خويش را
    نه نه من اين يقين را
    باور نمي کنم
    تا همدم من است نفسهاي زندگي
    من با خيال مرگ دمي سر نمي کنم
    در من چه وعده هاست
    در من چه هجرهاست
    در من

    چه دست ها

    به دعا مانده

    روز و شب
    اينها چه مي شود ... ؟

    گرم ياد آوري يا نه

    من از يادت نمي کاهم.......

       1   2      >